BLACK LINE

دلنوشته

BLACK LINE

دلنوشته

شعر خودم میخوام دلم راضی نمیشه از رضا صادقی

خودم میخوام دلم راضی نمیشه
خودم میخوام دلم میگه نمیشه
تو از من دور شدی واسه همیشه
خودم می خوام دلم راضی نمیشه
هرچی به دل میگم دل میگه بسه
میگه درهای عاشقی روبسه
میگه فکر نگنی هنوز نشسته
خودم می خوام ولی دل می گه بسه
دلم میگه که خواستنت فریبه
نگاهام دیگه با نگات غریبه
نمی خوادکه دوباره دربدرشه
آخه دلم هنوز پاک ونجیبه
خودم میخوام ولی دل روبرومه
میگه عاشقی تنها آبرومه
نبرآبروی عشقو دوباره
طاقت زخم تازه ای نداره
خودم می خوام آره می خوام دلم راضی نمیشه
خودم می خوام دلم راضی نمیشه
خودم می خوام دلم میگه نمیشه
تو از من دور شدی مثل همیشه
خودم میخوام دلم راضی نمیشه
هرچی به دل میگم دل میگه بسه
میگه درهای عاشقی رو بسته
میگه فکر نکنی هنوز نشسته
خودم می خوام ولی دلم میگه بسته  

خودموگول میزنم توی زرنگی از رضا صادقی

خودموگول میزنم توی زرنگی
نمی خواستم ببینم دل سنگی
می دیدم داشتی یواش یواش میرفتی
اماخواستم خوش باشی توی زرنگی
هی می گفتم دل خوش فردا می مونم
واسه خوندن توبودی تنهابهونم
هی مگفتم به خودم همش خیاله
همی این حرفایه شوخی میدونم
تو چشات برقی نبود مثل گذشته
تازه فهمیدم از این حرفا گذشته
من همونیم که بودم توداری عوض میشی
من همو نیم که بودم توداری عوض میشی  

شعر پنهون نکن فریبتو از رضا صادقی

پنهون نکن فریبتو
می خندی اما زورکی
نگاهت از من خالی
بهانهاتم الکی
تو دیگه مارو نمی خوای این از نگات مشخصه
من می دونم دستای من
به دست تو نمیرسه
فریب حتی گریهاتولحظهاتوبدوناتوموندناتوخواستنات
دیگه گولم نزن دروغ نگو
نگو که قلبت با منه
نگوکه لحظه لحظهات فقط واسه من میزنه
چقدر ساده بودم توی این همه تورونشناخته بودم
تواین ایدال دلموباخته بودم که قلبت با منه
چقدردیونه بودم حتی وقتی دستتوخونده بودم
بازم به تومن چیزی نگفتم که قلبت نشکنه
پنهون نکن فریبتو
می خندی اما زورکی
نگاهت ازمن خالی بهانهاتم الکی
تودیگه مارونمی خوای این از نگات مشخصه
من می دونم دستای من
به دست تونمیرسه
فریب حتی گریها تولحظهاتوبودناتوموندناتوخواستنا ت
دیگه گولم نزن دروغ نگو
نگوکه قلبت با منه
نگو که لحظه لحظهات فقط واسه من میزنه

شعر تو می تونی منو از پا دراری از رضا صادقی

تو می تونی منو از پا دراری
تو می تونی که اشکم در بیاری
فقط توی که می تونی عزیزم منو عمری توی کما بذاری
تو می تونی که روحم رو بپاشی
تومیتونی دوسم نداشته باشی
آره توی که می تونی عزیزم بری لحظه ای یادما نباشی
ولی خوب میدونی نمی تونی بگیری از دلم هواتو
ولی خوب میدونی نمی تونی بگیری از من خاطراتو
تومی تونی نبینی خستگی هام
تومی تونی نفهمی بچگیهام
تو می تونی که نادیده بگیری
تمام لحظه های زندگیمو
بی وفای تو خونت می دونم
می تونی بگذری اینم می دونم
میدونم می تونی بشکنی ساده
دل حرمتوهر چی هست میدونم
ولی خوب میدونی
نمی تونی بگیر از دلم هواتو
ولی خوب میدونی
نمی تونی بگیری از من خاطراتو

شعر یادی نمیکنی ز من از رضا ضادقی

دلم برات تنگ عزیز
یادی نمیکنی ز من
دارم دیونه میشمونمی بینی نیاز من
من دلم برات تنگ عزیز
یادی نمیکنی زمن
دارم دیونه میشمو نمی بینی نیاز من
میخوام ببینمت ولی
فاصله از من تا خداست
خودم هزارو یک طرف همه حواسم به شماست
وقتی نمی بینم تورو چشمامو واسه کی بخوام
نفس برام سمی شده هوارو واسه کی بخوام
انگا نه انگار که دلی برای بودن تو بود
رفتیوبین آدما شدم یکی بودو نبود
یه جور واقعی تورو حس می کنم توی تنم
به جون تو بدون تو دیگه دارم دق می کنم
صورت ماه تو عزیز دیوارای خونه شده
هرکی می بینتم میگه طفلکی دیونه شده
توروخدا راضی نشو بیشتراز این تلف بشم
دیگه بسه راضی نشو اینجوری دربدر بشم
وقتی نمی بینم توروچشمامو واسه کی بخوام
نفس برام سمی شده هوارو واسه کی بخوام
انگار نه انگار که دلی برای بودن توبود
رفتیوبین آدما شدم یکی بود نبود
دلم برات تنگ عزیز یادی نمیکنی زمن
دارم دیونه میشمو نمی بینی نیاز من