BLACK LINE

دلنوشته

BLACK LINE

دلنوشته

اگر مانده بودی با صدای امید



اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا می رساندم

اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها می کشاندم

اگر با تو بودم ، به شب های غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین خونه با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پر شکسته  ، مانده بودی اگر بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش ز طوفان ، مانده بودی اگر همسفر داشت

هستی ام را با آتش کشیدی ، سوختم من ندیدی  ندیدی

مرگ دل آرزویت اگر بود ، مانده بودی اگر می شنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بود ، شب ستاره گلی چیدنی بود

خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل ، بعد تو پای من مانده در گل

مانده بودی اگر موج دریا ، می رسیدم که آخر به ساحل

با تو و عشق تو زنده بودم ، بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو ، مانده بودی اگر می سرودم

مانده بودی اگر می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم …….

شعر بیابرگرد از اهنگ سیاوش قمیشی

 بیا برگرد
مگذار که یاد ما را طعم تلخ این حقیقت ببرد
این حقیقت است که از دل برود هر آنکه از دیده رود
این حقیقت است که از دل برود هر آنکه از دیده رود

بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده
تا نگام با یک نگاه تازه درگیر نشده
بیا تا اومدنت دیر نشده دلها دلگیر نشده
تا هنوز فاصله‌مون جوونه و پیر نشده
آخه شبها جای خواب تو چشام دریای آبه
ساعت دیواری از وقتی که رفتی توی خوابه
هنوزم عکس من و تو روی دیوار توی قابه
نامه‌ای که گفته بودی من نخوندم هنوزم لای کتابه

بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده
تا نگام با یک نگاه تازه درگیر نشده
بیا تا اومدنت دیر نشده دلها دلگیر نشده
تا هنوز فاصله‌مون جوونه و پیر نشده
آخه شبها جای خواب تو چشام دریای آبه
ساعت دیواری از وقتی که رفتی توی خوابه
هنوزم عکس من و تو روی دیوار توی قابه
نامه‌ای که گفته بودی من نخوندم هنوزم لای کتابه

بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده
تا نگام با یک نگاه تازه درگیر نشده
بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده
تا نگام با یک نگاه تازه درگیر نشده

شعر رسوا ترین عاشق از سیاوش قمیشی


نگاهی می کنی، ما رو
مگه عاشق ندیدی، تو
یا شاید دیدی و
رسواترین عاشق ندیدی، تو
یا ما مجنونیمو، خونه خرابی عالمی داره
یا عشقت مونده و دست از سر ما بر نمی داره
خداییش فرقی هم انگار نداره
یا اگه داره دل رسوای ما بند کرده و بازم گرفتاره

الهی دل خوشی باشه پناهت
گلای رازقی تن پوش راهت
الهی خوش خبر باشه قناری
بخونه تا خروس خون چشم به راهت
صفای دیدنت ای قصه نور
من و با خود ببر تا آخر دور
گلای پیرهنت، یاس و اقاقی
بمونم منتظر، تا قصه باقی

شعر جزیره از اهنگ یاوش قمیشی


من همون جزیره بودم
خاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازی موجها
قامتم یه بستر نرم
یه عزیز دردونه بودم
پیش چشم خیس موجها
یه نگین سبز خالص
روی انگشتر دریا

تا که یک روز تو رسیدی
توی قلبم پا گذاشتی
غصه های عاشقی رو
تو وجودم جا گذاشتی
زیر رگباره نگاهت
دلم انگار زیرو رو شد
برای داشتن عشقت
همه جونم آرزو شد
تا نفس کشیدی انگار
نفسم برید تو سینه
ابرو بادو دریا گفتن
حس عاشقی همینه

اومدی تو سرنوشتم
بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد
از من و دلم گذشتی
رفتی با قایق عشقت
سوی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم
چشم به راهت لبه دریا

دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره
ولی حتی وقت مردن باز سراغتو میگیره
میرسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونت
اما تو دریای عشقت باز یه گوشهای می مونم