BLACK LINE

دلنوشته

BLACK LINE

دلنوشته

دلم گفت

میخواستی که خرابت شم ، سرابت شم ؛رهام کردی ندونستی
که میگیره دلم ، دلی که زنجیره،دلی که از غصه میمیره ندونستی
عاشقم کردی
تویی که نفسم بودی ، کسم بودی ، تو هر لحظه گمم کردی
ببین حالا چه آشفته ام چه تیکه تیکه می افتم
شکستم پیش چشمام نیش حرف مردمم کردی
دلم گفت که نمیدونی ، نمی خونی نگاهم رو
دلم گفت که نمی فهمی خسته گی هایه تو راهم رو
نکردم باورش شد آخرش اینی که میبینی
دلو باختم به بد ساختم تورو نشناختم ای رسم بد آیینی
تو که ساده فراموش می کنی رویایه دیروزم
چه جور باور کنم باور کنی احساس امروزم
می ترسیدم ولی بازم دل و دادم به امیدی
خیال کردم که دنیای پر احساسم رو فهمیدی
دلم گفت که نمیدونی ، نمی خونی نگاهم رو
دلم گفت که نمی فهمی خسته گی هایه تو راهم رو
نکردم باورش شد آخرش اینی که میبینی
دلو باختم به بد ساختم تورو نشناختم ای رسم بد آیینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد