BLACK LINE

دلنوشته

BLACK LINE

دلنوشته

بغلم کن... امین حبیبی

دوست دارم اندازه ی ستاره های آسمون

بیا همین جا پیش من بشین و کنارم بمون

دست بنداز دور گردنم حرفامو از چشمام بخون

بغلم کن...

تو تنها عشق منی تویی یک دونه ی من

بیا و بذار پره عطر تو بشه خونه ی من

با تو اروم میگیره این دل پر بهونه ی من

بغلم کن...

بیا با من...

میخوام رسوا بشم تو این زمونه...

میخوام عشق منو دنیا بدونه...

میخوام واسه همیشه با تو باشم...

میخوام دیوونه باشم من دیوونه...

 با من باش عشقت تو دل منه...

دلم واسه تو پرپر میزنه...

با من باش و بذار باتو باشم...

دلم میخواد تو دل تو جاشم...

آرزوم اینه وقتی میخوابم...

فقط تورو ببینم تو خوابم...

میخوام هر وقت از خواب بیدار میشم...

تورو ببینم نشستی پیشم...

 

برادر جان از داریوش

برادر جان نمیدونی چه غمگینم
نمیدونی . نمیدونی . برادر جان
گرفتار کدوم طلسم و نفرینم
نمی دونی چه سخته در به در بودن
مثل طوفان همیشه در سفر بودن
برادر جان . برادر جان . نمیدونی
چه تلخه وارث درد پدر بودن
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه
دلم تنگه از این روزهای بی امید
از این شبگردیهای خسته و مایوس
از این تکرار بیهوده دلم تنگه
همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه
دلم خوش نیست . غمگینم برادر جان
از این تکرار بی رویا و بی لبخند
چه تنهایی غمگینی . که غیر از من
همه خوشبخت و عاشق . عاشق و خرسند
به فردا دلخوشم . شاید که با فردا
طلوع خوب خوشبختی من باشه
شبو با رنج تنهایی من سر کن
شاید فردا روز عاشق شدن باشه
دلم تنگه برادر جان
برادر جان دلم تنگه