BLACK LINE

دلنوشته

BLACK LINE

دلنوشته

قاصدک آنچه خبرآوردی


ازکجا ازکه خبرآوردی
خوش خبر باشی امااما
گردناباور من بی ثمر می گردی
انتظارخبری نیست مرا
نه زیاری نه زهر یاردگر
بروآنجا که بودچشم وگوشی باکس
برو آنجا که تورا منتظرند
قاصدک دردلمن همه کورندوکرند
دست بردار ازاین در وطن خویش قریب
حاصل تجربه های همه تن
بادلم می گوید
تودروغی تو دروغ تو فریب توفریب
راستی آیا جای خبری هست هنوز
مانده خاکستر گرمی جای
در اجاقی طمعه عشق شعله نمی ورزد
خردک چمنی هست هنوز
قاصدک ابرهای همه عالم شب وروزدر دلم می گرید
قاصدک آنچه خبر آوردی
از کجا از که خبرآوردی
خوش خبرباشی امااماگردناباورمن بی ثمرمی گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری نه زهر یار دگر
برو آنجا که بود چشم گوشی با کس
بروآنجا که تورا منتظرند
قاصدک دردل من همه کورندو کرند  

یکی دست گل واسش دل خوشیه


یکی عادتش برادر کوشیه
یکی زاغ مردوموچوب میزنه
یکی از داغ دلش جون می کنه
یه نفر خواب روتخت نقره کوب
یکی حیرون روی دریای جنوب
یکی زندگی روزیبا می بینه
یکی اماخودشوتنهای تنها می بینه
آره این رسم میون آدما
یکی داروغو یکی داروغه شه
نمیشه رسمشون وعوض کنی
اگه حتی آسمون وارونه شه
حالا حرف منبا اون دسه ای
که هنوزعاشقنویکه سوار
جون هرچی مرده طاقت بیارین
که بریم باهمدیگه از این دیار   

تو همه چارهءمن


من همه بیچارهءتو
تو همه پارهءتن
تن همه آوارهءتو
توخودت شوق منی
شوق منم دیدن تو
شاهد اشک منی
من مست خندیدن تو
نه میادبه جون من
شادومادش بشه دلت
همیشه شعروصدام کم میاره تو گفتنت
اگه از دنیا کمی به قیمت جون بزارم
کاش می شد خندهاتو پشت نقابی بزارم
یک کلام ختم کلام برق نگاهی نداری
حالا دستم بگیر دیگه آبرو نریز  

هنوزم کوچهءدیوارمابوی توداره


نگاهاوبوسه های شب رویاد من میاره
شب میلاد من بودوتوهم بودی دوباره
شبی تاریک وچشمای توتک ستاره
تموم دنیاوبزرگی هاش فقط یه کوچه
تموم کوچه پنجره هاش شاهد ما بود
گرفتم دستتوگفتی با چشمات عاشقم هستی
آخه چشمای ناز تو برام آسمونا بود
همه روح ودل جونم کلیدقفل زندونم
دل تو عمریه خسته است
تو چشمات اینو می خونم
مسه ابر مسه بارون
واسه کویر خشکیدم
یه دنیا عشق یه دنیانورتویه برق چشا ت دیدم
نه امروزی نه دیروزی مثل نفس توهرروزی
مثل شمعه ای واسه خوبی میسازیومیسوزی
غمش با من خوشیش باتو
تمام دلخوشیش با تو
هنوزم روتنم مونده بوی عطرنفسهاتو
هنوزم کوچهءدیدارمابویتوداره
نگاهاوبوسه های شب رویاد من میاره
شب میلاد من بودوتوهم بودی دوباره
شبی تاریک اما چشمای توتک ستاره
تموم دنیاوبزرگی هاش فقط یه کوچه
تمام کوچه وپنجرهاش شاهد مابود
گرفتم دستتوگفتی با چشمات عاشقم هستی
آخه چشمای ناز تو برام آسمونا بود

ما چون دو دریچه روبروی هم


آگاه زهر بگومگوی هم
هرروز سلاموپرسش وخنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینهءبهشت
اماعمر می شد شب روز پیروهی کوتاه
اکنون دل من شکسته او خسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته است
چون مهر فسون نما جادوکرد
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد
ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه ز هر بگومگوی هم
هر روز سلام وپرسش وخنده
هرروزقرار روز آینده