BLACK LINE

دلنوشته

BLACK LINE

دلنوشته

آهنگ بی نهایت زیبای فریدون آسرایی:سلام

بگو سرگرم چی بودی که اینقدر ساکت و سردی

خودت آرامشم بودی خودت دلواپسم کردی

ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه

چقدر باید بمونم تا یکی مثل تو پیدا شه

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست

تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست

تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست

 

سلام ای ناله ی بارون

سلام ای چشمای گریون

سلام روزای تلخ من

هنوزم دوستش دارم

سلام ای بغض تو سینه

سلام ای آه آیینه

سلام شبهای دل کندن

هنوز دوستش دارم

 

نمی دونی تو این روزا چقدر حالم پریشونه

دلم با رفتنت تنگو دلم با بودنت خونه

خرابه حال من بی تو نمی تونم که بهترشم

تو دستای تو گل کردم بذار با گریه پرپرشم

یه بی نشونم تو این خزون

یه بی نشونم تو این خزون

منو از خودت بدون

یه بی نشونم تو این خزون

یه بی قرارم یه نیمه جون

منو از خودت بدون منو از خودت بدون

سلام ای ناله ی بارون

سلام ای چشمای گریون

سلام روزای تلخ من

هنوزم دوستش دارم

سلام ای بغض تو سینه

سلام ای آه آیینه

سلام شبهای دل کندن

هنوز دوستش دارم

تم اوای کلیسا ابی

تم اوای کلیسا

وهم نجواهای بودا

ورد معبدای هندو

جرات انکار خدا 

خط مبهم کتیبه باغهای سبز بابل طاقهای تخت جمشید

ناله های ویولن سل

فکر فلسفه فریبی هنر و تاریخ و عرفان

بازی تولد و مرگ احتمال صفر امکان

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم.

مکث کن اوای تاریخ قدرت و ثروت و شهرت

امپراطوری تزویر محنت و لعنت و وحشت

من جهان بینی ندارم من الفبای جدیدم

من فقط عشق فقط تو من به ارامش رسیدم

قرنها میان و میرن یک چرا بدون پاسخ

من و تو هزار سال بعد عشق زندگی تناسخ

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم

تم اوای کلیسا

وهم نجواهای بودا

ورد معبدای هندو جرات انکار خدا

خط مبهم کتیبه باغهای سبز بابل طاقهای تخت جمشید

ناله های ویولن سل

فکر فلسفه فریبی هنر و تاریخ و عرفان

بازی تولد و مرگ احتمال صفر امکان

به دنیا اومدم تا عاشقت باشم.

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو

یا دل از دیدن  تو  سیر  شود  بعد  برو


تازه  در  خانه  دل  جای  تو  آرام گرفت

صبر  کن  دل  زتو  دلگیر  شود  بعد برو


صبر  کن  مهر  کمی  پیر شود بعد برو

یا دل  از مه ز تو لبریز  شود  بعد  برو


چشم  از  شوق  تو  جوشید  شبی

صبر کن چشم کمی خیس شود بعد برو


دامن  اشک  براه  تو  نشست

باش  راه  تو  چمن گیر  شود  بعد برو


یک  نفر  حسرت  دیدار  تو بر دل دارد

چهره بگشای دلی سیر شود بعد برو


شوق لبخند  تو  بر  دل  مانده  است

خنده کن شوق فرا پیش شود بعد برو


تو اگر گریه کنی قفل دعا می شکند

صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو


اخم  کن  تا  که  دل  بیچاره

باز  در پای  تو  تحقیر  شود  بعد برو


خشم  از سوی  تو  بر  دل  زهر است

مکث کن خشم تو شمشیر شود بعد برو


یک دمی بر دل مشتاق نظر کن که دگر

دیده از  شوق گوهر  خیس  شود  بعد برو


خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد

باش تا خواب تو تعبیر شود بعد برو

خوب و بد

دارم از دستای عشقت یه جواریی رها میشم
اگه شاه بازیه عشقه تو دیگه مات و من کیشم
دارم میرم که از نو شم  گلم نگو گه بی رحمی
می خوام حرف رو راست تو این حرفارو می فهمی
واسه این که خیلی چیزا بمونه باید نباشه
گاهی ماهی واسه موندن باید از اب جدا شه
گاهی هم باید بمیری تا که یه زندگی نوشه
بهتره گلی نباشه تا باغ گلا دروشه
دارم از دستای عشقت یه جواریی رها میشم
اگه شاه بازیه عشقه تو دیگه مات و من کیشم
دارم میرم که از نو شم  گلم نگو که بی رحمی
می خوام حرف رو راست تو این حرفارو می فهمی
میدونم سخت جون میدم باور کن اینو فهمیدم
ولی خسته شدم بس که دلم رنجید و خندیدم
تو خوب و من بده عالم  از این حس تو خوشحالم
تو این حال و هوای عشق به جون توبده حالم
واسه این که خیلی چیزا بمونه باید نباشه
گاهی ماهی واسه موندن باید از اب جدا شه
گاهی هم باید بمیری تا که یه زندگی نوشه
بهتره گلی نباشه تا باغ گلا دروشه
تو خوب و من بده عالم  از این حس تو خوشحالم

دلم گفت

میخواستی که خرابت شم ، سرابت شم ؛رهام کردی ندونستی
که میگیره دلم ، دلی که زنجیره،دلی که از غصه میمیره ندونستی
عاشقم کردی
تویی که نفسم بودی ، کسم بودی ، تو هر لحظه گمم کردی
ببین حالا چه آشفته ام چه تیکه تیکه می افتم
شکستم پیش چشمام نیش حرف مردمم کردی
دلم گفت که نمیدونی ، نمی خونی نگاهم رو
دلم گفت که نمی فهمی خسته گی هایه تو راهم رو
نکردم باورش شد آخرش اینی که میبینی
دلو باختم به بد ساختم تورو نشناختم ای رسم بد آیینی
تو که ساده فراموش می کنی رویایه دیروزم
چه جور باور کنم باور کنی احساس امروزم
می ترسیدم ولی بازم دل و دادم به امیدی
خیال کردم که دنیای پر احساسم رو فهمیدی
دلم گفت که نمیدونی ، نمی خونی نگاهم رو
دلم گفت که نمی فهمی خسته گی هایه تو راهم رو
نکردم باورش شد آخرش اینی که میبینی
دلو باختم به بد ساختم تورو نشناختم ای رسم بد آیینی