می گی خسته ات کردم میگی می خوای دور شی
باشه عشقم رد شو نمی خوام مجبور شی
می گی بی من خوبی قلبمو می کوبی
برو تا راحت شی حالا که آشوبی
می گی بیزار شدی میگی تکرار شدم
من که عشقت بودم باعث آزار شدم
عاشقی زوری نیست غربتو دوری نیست
حالا که می خوای بری رسمش اینجوری نیست
سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداریه دنیا این شده حاصله من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه
همه خوبن ما بد سادگیم قلبتو زد
میگی فراموش میکنی بی صفتی تا این حد
بعد از این می خندم به دل بازندم
رویه هرچی سادگیمه چشامو می بندم
دوباره باز از نو خط زدی دنیارو
دیگه اصراری نیست هرکجا خواستی برو
میگی قسمت این بود دیر میای میری زود
بی تعارف بردی بازیه خوبی بود
سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداریه دنیا این شده حاصله من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه
تویه چشمات میشه گم شد وقتی تو فکر فراری
سوسویه شب لب دریا از تو مونده یادگاری
شعرو شرم و شوق و شرجی همه شاهدند که بودیم
لحظه های رو لحظه لحظه من و تو باهم می خوندیم
تو وجودت مهربونه ، مهربون مثل عبادت
واسه من که از تو دورم که به رویات کردم عادت
نفسی که بنده جونه ، جونه تازه واسه بودن
مثل باور یه آهنگ یه ترانه واسه خوندن
تو وجودت مهربونه ، تو وجودت مهربونه
ریه هام پر شده از تو بی تو هر لحظه عذابه
حتی با فکر نبودت شب و روز حالم خرابه
بغض معصوم و نجیبت من و قانع کرد کمت شم
ممنونم اجازه دادی با تو درگیره غمت شم
و وجودت مهربونه ، مهربون مثل عبادت
واسه من که از تو دورم که به رویات کردم عادت
نفسی که بنده جونه ، جونه تازه واسه بودن
مثل باور یه آهنگ یه ترانه واسه خوندن
تو وجودت مهربونه ، تو وجودت مهربونه
چراغارو خاموش کن هوا هوای درده
دوست ندارم ببینی چشمی که گریه کرده
چراغارو خاموش کن سرگرم گریه باشم
می خوام بروم نیارم باید ازت جداشم
فکر نبودنه تو دنیامو می سوزونه
چراغارو خاموش کن چشم و چراغه خونه
یه خورده ارومم کن نشون نده که سردی
حالا وقته دروغه بگو که بر میگردی بگو که بر میگردی
از شرم اشکایه من رفتی چرا یه گوشه
ازم خجالت نکش چراغا که خاموشه
اگه دلت هنوزم باهام یکم رفیقه
یه خورده دیرتر برو فقط یه چند دقیقه
فکر نبودنه تو دنیامو می سوزونه
چراغارو خاموش کن چشم و چراغه خونه
یه خورده ارومم کن نشون نده که سردی
حالا وقته دروغه بگو که بر میگردی بگو که بر میگردی
من این روزا یه حال دیگه ای دارم همیشه هیچ وقت اینطور نبودم
همیشه نیمه ی خالی رو می دیدم به فکر نیمه های پر نبودم
همیشه فکر می کردم زمین پسته خدا رو سوی قبله میشه پیدا کرد
همین دیروز سمت این حوالی بود یکی در زد ٬ خدا رفت و در و واکرد
من این روزا یه حال دیگه ای دارم جهان من لباس تازه می پوشه
من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه خدا با ما نشسته چای می نوشه
من این روزا یه حال دیگه ای دارم جهان من لباس تازه می پوشه
من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه خدا با ما نشسته چای می نوشه
ملخ افتاده توی خرمن گندم منم مثل همه از کار بیکارم
به جای داس ٬ شونه توی دستامه فقط به فکر گندم زار موهاتم
اگه بارون به شیشه مشت می کوبه بیا اینجا بشین کنار این کرسی
خدا با دست من دستاتو می گیره تو از چشم خدا حالم رو می پرسی
نه اینکه بی خیال مزرعه باشم دیگه از باد پاییزی نمی ترسم
نگو این آسیاب از پایه ویرون شد خدا با ماست از چیزی نمی ترسم
من این روزا یه حال دیگه ای دارم جهان من لباس تازه می پوشه
من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه خدا با ما نشسته چای می نوشه
من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه خدا با ما نشسته چای می نوشه