BLACK LINE

دلنوشته

BLACK LINE

دلنوشته

سرت سلامت رضا صادقی

می گی خسته ات کردم میگی می خوای دور شی
باشه عشقم رد شو نمی خوام مجبور شی
می گی بی من خوبی قلبمو می کوبی
برو تا راحت شی حالا که آشوبی
می گی بیزار شدی میگی تکرار شدم
من که عشقت بودم باعث آزار شدم
عاشقی زوری نیست غربتو دوری نیست
حالا که می خوای بری رسمش اینجوری نیست
سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداریه دنیا این شده حاصله من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه
همه خوبن ما بد سادگیم قلبتو زد
میگی فراموش میکنی بی صفتی تا این حد
بعد از این می خندم به دل بازندم
رویه هرچی سادگیمه چشامو می بندم
دوباره باز از نو خط زدی دنیارو
دیگه اصراری نیست هرکجا خواستی برو
میگی قسمت این بود دیر میای میری زود
بی تعارف بردی بازیه خوبی بود
سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداریه دنیا این شده حاصله من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه

یادگاریرضا صادقی

تویه چشمات میشه گم شد وقتی تو فکر فراری
سوسویه شب لب دریا از تو مونده یادگاری
شعرو شرم و شوق و شرجی همه شاهدند که بودیم
لحظه های رو لحظه لحظه من و تو باهم می خوندیم
تو وجودت مهربونه ، مهربون مثل عبادت
واسه من که از تو دورم که به رویات کردم عادت
نفسی که بنده جونه ، جونه تازه واسه بودن
مثل باور یه آهنگ یه ترانه واسه خوندن
تو وجودت مهربونه ، تو وجودت مهربونه
ریه هام پر شده از تو بی تو هر لحظه عذابه
حتی با فکر نبودت شب و روز حالم خرابه
بغض معصوم و نجیبت من و قانع کرد کمت شم
ممنونم اجازه دادی با تو درگیره غمت شم
و وجودت مهربونه ، مهربون مثل عبادت
واسه من که از تو دورم که به رویات کردم عادت
نفسی که بنده جونه ، جونه تازه واسه بودن
مثل باور یه آهنگ یه ترانه واسه خوندن
تو وجودت مهربونه ، تو وجودت مهربونه

چراغارو خاموش کن

چراغارو خاموش کن هوا هوای درده
دوست ندارم ببینی چشمی که گریه کرده
چراغارو خاموش کن سرگرم گریه باشم
می خوام بروم نیارم باید ازت جداشم
فکر نبودنه تو دنیامو می سوزونه
چراغارو خاموش کن چشم و چراغه خونه
یه خورده ارومم کن نشون نده که سردی
حالا وقته دروغه بگو که بر میگردی بگو که بر میگردی
از شرم اشکایه من رفتی چرا یه گوشه
ازم خجالت نکش چراغا که خاموشه
اگه دلت هنوزم باهام یکم رفیقه
یه خورده دیرتر برو فقط یه چند دقیقه
فکر نبودنه تو دنیامو می سوزونه
چراغارو خاموش کن چشم و چراغه خونه
یه خورده ارومم کن نشون نده که سردی
حالا وقته دروغه بگو که بر میگردی بگو که بر میگردی

خدا با ماست

من این روزا یه حال دیگه ای دارم      همیشه هیچ وقت اینطور نبودم

همیشه نیمه ی خالی رو می دیدم        به فکر نیمه های پر نبودم

همیشه فکر می کردم زمین پسته         خدا رو سوی قبله میشه پیدا کرد

همین دیروز سمت این حوالی بود       یکی در زد ٬ خدا رفت و در و واکرد

من این روزا یه حال دیگه ای دارم     جهان من لباس تازه می پوشه

من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه         خدا با ما نشسته چای می نوشه

من این روزا یه حال دیگه ای دارم       جهان من لباس تازه می پوشه

من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه          خدا با ما نشسته چای می نوشه

ملخ افتاده توی خرمن گندم                منم مثل همه از کار بیکارم

به جای داس ٬ شونه توی دستامه        فقط به فکر گندم زار موهاتم

اگه بارون به شیشه مشت می کوبه      بیا اینجا بشین کنار این کرسی

خدا با دست من دستاتو می گیره        تو از چشم خدا حالم رو می پرسی

نه اینکه بی خیال مزرعه باشم         دیگه از باد پاییزی نمی ترسم

نگو این آسیاب از پایه ویرون شد      خدا با ماست از چیزی نمی ترسم

من این روزا یه حال دیگه ای دارم      جهان من لباس تازه می پوشه

من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه       خدا با ما نشسته چای می نوشه

من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه      خدا با ما نشسته چای می نوشه