او بیامدمرغ دل راازقفس آزاد کرد
او بشد لیلاومامجنون روی ماه او
قلب ویران مرا آباد کرد
نام شیرنش تمام تلخی عمرم زدود
قبل ازاودنیابرایم اینچنین زیبانبود
بعدازاوهم زندگی هست ولیکن تلخ تلخ
بعد ازاواین زندگی دیگرچه سود
با نظاره با اشاره به تو میگم که دلم عشق توداره
می ترسم ندونیوپیمونهءعمرمنم دوم نیاره
می ترسم نخونی آخر حرف ناتموم چشمام
شایدم نداری باورگرمی حرف ونفسهام
می ترسم فکر کنی عشقم
هوسه همش سرابه
عشق که توش خدا نباشه اصلیه اما خرابه
بانظاره بااشاره به تو میگم که دلم عشق توداره
می ترسم ندونیوپیمونهءعمرمنم دوم نیاره
می ترسم قصهءاین دل بشه افسانهءدوران
نزارتاابدبموم تک وتنها توی زندان
می ترسم صدای قلبم نرسه به گوش قلبت
بشم آوارهءشهروبازنگی آخر تو حرفت
می ترسم فکر کنی عشقم هوسه همش سرابه
عشق که توش خدانباشه اصلیه اماخرابه
بانظاره بااشاره به تومیگم که دلم عشق توداره
میترسم ندونیوپیمونهءعمرمنم دوم نیاره