BLACK LINE

دلنوشته

BLACK LINE

دلنوشته

عشق شیرینش مرافرهاد کرد

او بیامدمرغ دل راازقفس آزاد کرد
او بشد لیلاومامجنون روی ماه او
قلب ویران مرا آباد کرد
نام شیرنش تمام تلخی عمرم زدود
قبل ازاودنیابرایم اینچنین زیبانبود
بعدازاوهم زندگی هست ولیکن تلخ تلخ
بعد ازاواین زندگی دیگرچه سود
با نظاره با اشاره به تو میگم که دلم عشق توداره
می ترسم ندونیوپیمونهءعمرمنم دوم نیاره
می ترسم نخونی آخر حرف ناتموم چشمام
شایدم نداری باورگرمی حرف ونفسهام
می ترسم فکر کنی عشقم
هوسه همش سرابه
عشق که توش خدا نباشه اصلیه اما خرابه
بانظاره بااشاره به تو میگم که دلم عشق توداره
می ترسم ندونیوپیمونهءعمرمنم دوم نیاره
می ترسم قصهءاین دل بشه افسانهءدوران
نزارتاابدبموم تک وتنها توی زندان
می ترسم صدای قلبم نرسه به گوش قلبت
بشم آوارهءشهروبازنگی آخر تو حرفت
می ترسم فکر کنی عشقم هوسه همش سرابه
عشق که توش خدانباشه اصلیه اماخرابه
بانظاره بااشاره به تومیگم که دلم عشق توداره
میترسم ندونیوپیمونهءعمرمنم دوم نیاره 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد